بندکفشم را محکم گره نمی زنم

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

بندکفشم را محکم گره نمی زنم

می دانی دلم چه می خواهد ؟

دلم یک باران می خواهد ،

دلم یک خیابان بی انتها میخواهد ،

دلم یک بند کفش باز شده می خواهد ،

و دلم یک " تو " می خواهد در کنار همه ی اینها .

یک باران از همان ها که همه از ترس خیس شدن به مغازه ها پناه می برند

یک خیابان مثل محلاتی تا خودِ  مدرس ،

یک پیاده روی طولانی زیر ِ همان باران .

دلم می خواهد اینقدر راه برویم و خیس شویم که بندهای کفشم باز شوند ،

اینقدر لذت ببرم از باران و خیابان و تو که اصلا حواسم به کفش هایم نباشد ،

من دستم در جیبت و تو هم دستت در جیب خودت .

برویم و برویم ، بند کفشم هم این طرف و آن طرف برود .

برود زیر پایم و من زمین بخورم ، جلوی همه ی آدم ها .

من به تو نگاه کنم از پایین و تو به من نگاه کنی از بالا ،

برایم نیشخند بزنی و فقط بگویی : هه !

سرم را پایین بیندازم و بند کفشم را ببندی و باز راه بیفتیم ،

زیر همان باران ، همان خیابان و با همان بند کفش .

دلم همه ی اینها را یکجا می خواهد.

دارد باران می بارد،خیابان هم که هست،

                 کفش هایم هم آماده است،

                 فقط تو جا مانده ای از این قافله



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |